چشمه سار عشق (حوزه علميه رضويه)
باچشمه سار عشق زندگي زيباست اگر صرف خواندن نباشد






  • امروز: 26
  • دیروز: 51
  • 7 روز قبل: 1333
  • 1 ماه قبل: 2035
  • کل بازدیدها: 126368




  • جستجو





    با سلامٍ دوست عزيز ازاين كه از وبلاگ ما ديدن كرديد متشكريم و از شما مي خواهيم نظرات خوديامطالب ارزشمندتان را براي ما بفرستيدوباپيشنهادات خود مارا ياري كنيد. باتشكر

     
      صداقت یا بازیگری ؟! ...

     

    مرد برخی از روزها دیر سرِ کار حاضر می شد، وقتی می گفتند: چرا دیر می آئی؟ جواب     می داد: یکساعت بیشتر خوابیدم تا انرژی زیادتری برای کار کردن داشته باشم، برای آن یک ساعت هم که پول نمی گیرم ! یک روز رئیس او را خواست و برای آخرین بار اخطار کرد که دیگر دیر سر کار نیاید…

    مرد هر وقت مطلبِ آماده برای تدریس نداشت به رئیس آموزشگاه زنگ می زد تا شاگردها آن روز برای کلاس نیایند و وقتشان تلف نشود. یک روز از پچ پچ های همکارانش فهمید ممکن است برای ترمِ بعد دعوت به کار نشود …

    مرد هر زمان نمی توانست کار مشتریان را با دقّت و کیفیّت در زمانی که آنها می خواهند تحویل دهد، سفارش را قبول نمی کرد و عُذر می خواست. یک روز فهمید مشتریانش بسیار کمتر شده اند…

    مرد نشسته بود. دستی به موهای کم پُشتش کشید. به فکر فرو رفت … باید کاری می کرد. باید خودش را اصلاح می کرد! ناگهان فکری به ذهنش رسید. او می توانست بازیگر باشد: از فردا صبح، مرد هر روز به موقع سرِ کارش حاضر می شد، کلاسهایش را مرتّب تشکیل می داد و همة سفارشات مشتریانش را قبول می کرد!

    او هر روز دو ساعت سرِ کار چُرت می زد! وقتی برای تدریس آماده نبود در کلاس راه        می رفت، دستهایش را به هم می مالید و با اعتماد به نفسِ بالا می گفت: خُب بچه ها درس جلسة قبل را مرور می کنیم! سفارشات مختلف مشتریانش را قبول می کرد امّا زمانِ تحویل بهانه های مختلفی می آورد تا کار را دیرتر تحویل دهد … حالا رئیس او خوشحال است که او را آدم کرده، مدیرِ آموزشگاه راضی است که استاد کلاسش منظّم شده و مشتریانش نیز مثل روزهای اوّل زیاد شده اند!!

     

    امّا او دیگر با خودش صادق نیست، او الان یک بازیگر شده است همانند برخی دیگر از مردم!! به نقل از ساراب نشریه داخلی شرکت سیمان داراب، شماره 61، تیرماه 89

    موضوعات: موضوعات تربیتی
    [شنبه 1393-12-23] [ 09:17:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      وعده لباس گرم ...

    سرانجام وعده پادشاه !
    پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد. از او پرسید : آیا سردت نیست؟
    نگهبان پیر گفت : چرا ای پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمّل کنم.
    پادشاه گفت : من الان داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباس های گرم مرا برایت بیاورند.
    نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده اش را فراموش کرد.صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند در حالی که در کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود :
    پادشاها ؛ من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل می کردم اما وعده لباس گرم تو مرا از پای درآورد !

    موضوعات: نکته های ناب
    [چهارشنبه 1393-12-20] [ 12:03:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      وعده لباس گرم ...

    سرانجام وعده پادشاه !
    پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد. از او پرسید : آیا سردت نیست؟
    نگهبان پیر گفت : چرا ای پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمّل کنم.
    پادشاه گفت : من الان داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباس های گرم مرا برایت بیاورند.
    نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده اش را فراموش کرد.صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند در حالی که در کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود :
    پادشاها ؛ من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل می کردم اما وعده لباس گرم تو مرا از پای درآورد !

    موضوعات: نکته های ناب
     [ 12:03:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      داستان دو ماهیگیر ...

    روزي دو مرد عازم ماهيگيري شدند، يكي از آنها، ماهيگيري بسيار باتجربه و متبحّر بود و ديگري سررشته اي از اين كار نداشت. هر بار كه ماهيگير باتجربه ماهي بزرگي را صيد مي كرد، بلافاصله آن را در يك ظرف پر از يخ مي انداخت تا تر و تازه بماند و فاسد نشود. اما هر بار كه ماهيگير بي تجربه يك ماهي بزرگ صيد مي كرد، دوباره آن را به آب مي انداخت.
    ماهيگير متبحّر تا هنگامِ شب شاهدِ اين ماجرا بود، از اين كه مي ديد دوستش تمام مدّت وقتش را تلف مي كند سرانجام كاسه صبرش لبريز شد و پرسيد: «چرا هر چي ماهي بزرگ صيد مي كني دوباره توي آب مي اندازي؟» ماهيگير بي تجربه جواب داد: خوب معلومه، براي اينكه من فقط يک تابة كوچك دارم!
    گاهي اوقات، ما نيز مثل اين ماهيگير نقشه هاي بزرگ، روياهاي بزرگ، مشاغل بزرگ و فرصت هاي بزرگي را كه خداوند در اختيارمان قرار مي دهد باز پس مي دهيم. زيرا ايمانمان بسيار كم است.
    ما آن ماهيگير را به تمسخُر مي گيريم، زيرا او نمي داند تنها چيزي كه احتياج دارد تهيه يك تابة بزرگ تر است. با اين همه، آيا مي دانيد خودمان تا چه اندازه آمادگي داريم كه ايمانمان را گسترده كنيم؟ فراموش نكنيد كه:
    خداوند هرگز نعمتي به شما نمي بخشد كه نتوانيد از عهدة ادارة آن برآييد.

    موضوعات: موضوعات تربیتی
    [سه شنبه 1393-12-19] [ 09:38:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      داستان دو ماهیگیر ...

    روزي دو مرد عازم ماهيگيري شدند، يكي از آنها، ماهيگيري بسيار باتجربه و متبحّر بود و ديگري سررشته اي از اين كار نداشت. هر بار كه ماهيگير باتجربه ماهي بزرگي را صيد مي كرد، بلافاصله آن را در يك ظرف پر از يخ مي انداخت تا تر و تازه بماند و فاسد نشود. اما هر بار كه ماهيگير بي تجربه يك ماهي بزرگ صيد مي كرد، دوباره آن را به آب مي انداخت.
    ماهيگير متبحّر تا هنگامِ شب شاهدِ اين ماجرا بود، از اين كه مي ديد دوستش تمام مدّت وقتش را تلف مي كند سرانجام كاسه صبرش لبريز شد و پرسيد: «چرا هر چي ماهي بزرگ صيد مي كني دوباره توي آب مي اندازي؟» ماهيگير بي تجربه جواب داد: خوب معلومه، براي اينكه من فقط يک تابة كوچك دارم!
    گاهي اوقات، ما نيز مثل اين ماهيگير نقشه هاي بزرگ، روياهاي بزرگ، مشاغل بزرگ و فرصت هاي بزرگي را كه خداوند در اختيارمان قرار مي دهد باز پس مي دهيم. زيرا ايمانمان بسيار كم است.
    ما آن ماهيگير را به تمسخُر مي گيريم، زيرا او نمي داند تنها چيزي كه احتياج دارد تهيه يك تابة بزرگ تر است. با اين همه، آيا مي دانيد خودمان تا چه اندازه آمادگي داريم كه ايمانمان را گسترده كنيم؟ فراموش نكنيد كه:
    خداوند هرگز نعمتي به شما نمي بخشد كه نتوانيد از عهدة ادارة آن برآييد.

    موضوعات: موضوعات تربیتی
     [ 09:38:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      داستان دو ماهیگیر ...

    روزي دو مرد عازم ماهيگيري شدند، يكي از آنها، ماهيگيري بسيار باتجربه و متبحّر بود و ديگري سررشته اي از اين كار نداشت. هر بار كه ماهيگير باتجربه ماهي بزرگي را صيد مي كرد، بلافاصله آن را در يك ظرف پر از يخ مي انداخت تا تر و تازه بماند و فاسد نشود. اما هر بار كه ماهيگير بي تجربه يك ماهي بزرگ صيد مي كرد، دوباره آن را به آب مي انداخت.
    ماهيگير متبحّر تا هنگامِ شب شاهدِ اين ماجرا بود، از اين كه مي ديد دوستش تمام مدّت وقتش را تلف مي كند سرانجام كاسه صبرش لبريز شد و پرسيد: «چرا هر چي ماهي بزرگ صيد مي كني دوباره توي آب مي اندازي؟» ماهيگير بي تجربه جواب داد: خوب معلومه، براي اينكه من فقط يک تابة كوچك دارم!
    گاهي اوقات، ما نيز مثل اين ماهيگير نقشه هاي بزرگ، روياهاي بزرگ، مشاغل بزرگ و فرصت هاي بزرگي را كه خداوند در اختيارمان قرار مي دهد باز پس مي دهيم. زيرا ايمانمان بسيار كم است.
    ما آن ماهيگير را به تمسخُر مي گيريم، زيرا او نمي داند تنها چيزي كه احتياج دارد تهيه يك تابة بزرگ تر است. با اين همه، آيا مي دانيد خودمان تا چه اندازه آمادگي داريم كه ايمانمان را گسترده كنيم؟ فراموش نكنيد كه:
    خداوند هرگز نعمتي به شما نمي بخشد كه نتوانيد از عهدة ادارة آن برآييد.

    موضوعات: موضوعات تربیتی
     [ 09:38:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      داستان دو ماهیگیر ...

    روزي دو مرد عازم ماهيگيري شدند، يكي از آنها، ماهيگيري بسيار باتجربه و متبحّر بود و ديگري سررشته اي از اين كار نداشت. هر بار كه ماهيگير باتجربه ماهي بزرگي را صيد مي كرد، بلافاصله آن را در يك ظرف پر از يخ مي انداخت تا تر و تازه بماند و فاسد نشود. اما هر بار كه ماهيگير بي تجربه يك ماهي بزرگ صيد مي كرد، دوباره آن را به آب مي انداخت.
    ماهيگير متبحّر تا هنگامِ شب شاهدِ اين ماجرا بود، از اين كه مي ديد دوستش تمام مدّت وقتش را تلف مي كند سرانجام كاسه صبرش لبريز شد و پرسيد: «چرا هر چي ماهي بزرگ صيد مي كني دوباره توي آب مي اندازي؟» ماهيگير بي تجربه جواب داد: خوب معلومه، براي اينكه من فقط يک تابة كوچك دارم!
    گاهي اوقات، ما نيز مثل اين ماهيگير نقشه هاي بزرگ، روياهاي بزرگ، مشاغل بزرگ و فرصت هاي بزرگي را كه خداوند در اختيارمان قرار مي دهد باز پس مي دهيم. زيرا ايمانمان بسيار كم است.
    ما آن ماهيگير را به تمسخُر مي گيريم، زيرا او نمي داند تنها چيزي كه احتياج دارد تهيه يك تابة بزرگ تر است. با اين همه، آيا مي دانيد خودمان تا چه اندازه آمادگي داريم كه ايمانمان را گسترده كنيم؟ فراموش نكنيد كه:
    خداوند هرگز نعمتي به شما نمي بخشد كه نتوانيد از عهدة ادارة آن برآييد.

    موضوعات: موضوعات تربیتی
     [ 09:38:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      طرح همنشین با ملکوتیان ...

    «به نام خالق هستی »
    «به یاد مادر هستی »

    اشکان دوچشمان ترم چون دریاست
    امسال تمام روزیم از زهراست
    ازبوی تنور فاطمه فهمیدم
    سالی که نکوست از بهارش پیداست

    هرروز با خواندن حدیث شریف کساءاز دریای بیکران معارف این حدیث شریف بهره مند شویم و سال خودراباهمنوا شدن با ملائکه آغاز کرده ، رزق معنوی خود رااز انوار الهی مکنون در بیانات شریف مادر هستی بگیریم .
    .

    واحد فرهنگی حوزه علمیه رضویه

    موضوعات: اخبار مدرسه
    [دوشنبه 1393-12-18] [ 10:39:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت