هر وقت کسی مصالحی را اسراف می کرد، سریع داستان آن پیر زن و تخم مرغ را تعریف می کرد، پیر زن در نامه اش گفته بود : « من بعضی شب ها شام نمی خورم تا تخم مرغ هایم را جمع کنم . آنها را می فروشم و پولش را برای جبه ها می فرستم .»

اگر محل نگهداری سیمان ها در پروژه مناسب نبود ،می گفت « این چهار کیسه مثلا این قدر ارزش داره، به اندازه ی  در آمد یکسال اون پیر زن است که شام نخورده تا به جبهه هدیه دهد، آن وقت شما این ها را رها  می کنید.»

شهید حسن آ غاسی زاده

موضوعات: شهدا
[سه شنبه 1392-06-05] [ 10:59:00 ق.ظ ]