چشمه سار عشق (حوزه علميه رضويه)
باچشمه سار عشق زندگي زيباست اگر صرف خواندن نباشد






  • امروز: 69
  • دیروز: 99
  • 7 روز قبل: 882
  • 1 ماه قبل: 2590
  • کل بازدیدها: 126979




  • جستجو





    با سلامٍ دوست عزيز ازاين كه از وبلاگ ما ديدن كرديد متشكريم و از شما مي خواهيم نظرات خوديامطالب ارزشمندتان را براي ما بفرستيدوباپيشنهادات خود مارا ياري كنيد. باتشكر

     
      سخن دل ...

    رهبرم قاطع سخن گفت ودلم را شاد کرد

    قاطعانه لرزه بر اردوگه بیداد کرد

    با توکل بر عنایتها و الطاف خدا

    در نماز جمعه چون جدش علی فریاد کرد

     سر فرازم از خروش و اقتدار رهبرم

    قدرت پوشالی دشمن ، همه بر باد کرد

                                                                 سلامتی مقام عظمای ولایت صلوات

    موضوعات: بدون موضوع
    [یکشنبه 1390-11-16] [ 01:17:49 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      داروی جنون ...

    روزی «محمد بن زکریای رازی »با تعدادی از شاگردانش از محله ای عبور می کردند .دیوانه ای آنها را دید .جلو آمد . به هیچ کس توجهی نکرد .نزدیک محمد بن زکریا آمد با دقت به او نگاه کرد و خندید .وقتی محمد بن زکریا به خانه آمد داروی جنون آماده کرد و خورد ،شاگردان گفتند ،«ای استاد !این چه دارویی است که می خورید ؟»محمد بن زکریا گفت :«این دارو را برای خنده ای که آن دیوانه به من کرد ،می خورم ،زیرا او حتما کمی از جنون را در من دیده که فقط به روی من خندید !چنان که حکیمان گفته اند : هر پرنده ای با همانند خود پرواز می کند.»

                                                                       منبع :خانه خوبان

    موضوعات: بدون موضوع
    [چهارشنبه 1390-11-12] [ 10:18:02 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      آگهی ترحیم من ...

    از کنا دیوار مسجد محله مان رد می شدم ،چشمم به آگهی های ترحیم سیاه سفید و رنگی افتاد که تابلوی اعلانات را پر کرده بود .جالب بود ،«نمایشگاه مرگ !»شاید شباهتش با نمایشگاه خودرو و لوازم خانگی و …..در این است که آدم وقتی هر دوی این ها را می بیند آه حسرت می کشد ! آیا تا به حال فکر کرده اید که یک روزی آگهی فوت من وشما هم -البته دور از جان شما !- به اندازه یک کاغذ 4-آ روی تابلوهای این چنینی را خواهد گرفت ؟یعنی ما هم می شویم یکی از کالاهای لوکس نمایشگاه مرگ !به نظر شما اگر پرسش نامه ای بعد از مرگ من وشما به همسر ، فرزندان و دوستانمان بدهند و به آنها بگویند بعد از پر کردنش آن را در رودخانه بیاندازند که کسی به جوابهای آنان دست پیدا نکند تا راحت حرف دلهایشان را بنویسند ،آنها چه چیزی در جواب این سوالات خواهند نوشت ؟سوالاتی مانند اینکه :

    -از شما چگونه یاد می کنند ؟

    -بهترین خاطره آنها با شما چه بوده است ؟

    -تلخ ترین خاطره شان با شما چیست ؟

    -زیباترین اخلاق شما را جه می دانند ؟

    -کدام رفتار شما را ناپسند می دانستند ؟

    -آیا واقعا بعد از مرگ شما -البته بعد از یک سال -دلشان برایتان تنگ می شود و یا ….؟

    -در یک کلمه می گویند شما آدم ….بودید .

    -و…..

    شما می توانید این سوالات را کامل کنید . راستی اگر من خودم بخواهم این پرسش نامه رااز آن طرف یعنی  دیار باقی پر کنم چه می نویسم ؟ شاید آن موقع سرم خیلی شلوغ باشد ،چه توی بهشت یا خدای نکرده توی جهنم . بنابراین بد نیست که همین الان گوشه خلوتی بروم وبه این سوالات بدون تعارف پاسخ  دهم ؟ اگر شما هم وقت دارید یک گوشه خلوت یکبار یا شاید بهتر باشد هر ماه یکبار این پرسش نامه را پر کنید.

                                                                   منبع : خانه خوبان

    موضوعات: بدون موضوع
    [دوشنبه 1390-11-10] [ 10:49:19 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      خواندن آیه الکرسی و نجات از دست دزدان ...

    «سید نعمت الله جزایری (ره)و همراهانش پس از مسافتی طولانی ، به شهر سامرا رسیدند و کنار نهری به استراحت پرداختند . ناگاه گرد وغباری از دور نمایان شد. چند نفر سوار بر اسب ، به سرعت به سمت آنها آمدند . سید جزایری (ره) و همراهانش از دیدن دسته راهزنان بسیار ترسیدند و راه نجات را بر خود بسته دیدند. ناگاه سید شروع به خواندن آیه الکرسی کرد و به دیگران نیز فرمود آیه الکرسی بخوانند . وقتی راهزنان به کاروان نزدیک شدند، نخست ایستادند.سپس نزدیک تر آمدند و از کاروانیان پاسخ مثبت دادند. آن گاه یکی از راهزنان با کاروان همراه شد و انها را به مقصد رساند.

    برگرفته از کتاب خانه خوبان /33

    موضوعات: بدون موضوع
    [دوشنبه 1390-11-03] [ 11:30:56 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      آغاز و انجام ...

    تولد و مرگ ما به امام مهدی (عجل الله فرجهم)گره خورده است .اگر متولد شدیم او مارا خواسته است و اگر بمیریم او مارا تنها نمی گذارد .امروزه ما مانند برگی هستیم که درختش امام زمان (عج) است ،تولد و زندگی به خاطر وجود حضرت مهدی (عج) است.در حقیقت سر چشمه حیات در این زمان ،وجود نازنین و گرامی ایشان است .

    امام صادق (ع) درباره کودکی که بی بهانه می خندد و بی بهانه و درد ، گریه می کند ،فرمودند :«هیچ طفلی نیست مگر اینکه امام زمان (عج) خویش رامی بیند و با او نجوا می کند . زمانی که امام از او غایب می شود ،گریه و زمانی که با اوست می خندد و این حالت تا زمانی است که آن طفل زبان گشوده  و به سخن آید . پس در این هنگام دیگر امام را نمی بیند و آنچه را هم که دیده است ، فراموش  می کند .»

                                                                             منبع : خانه خوبان شماره 33

    موضوعات: بدون موضوع
    [سه شنبه 1390-10-06] [ 11:58:18 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      گفتگو باخدا ...

    ای خدای من ! هرکه شب راصبح کندو اعتماد و وثوقش یا  رجا ء امیدوا ریش به غیر تست  ، من شب راصبح می کنم  در حالی که تنها   وثوق واعتمادم ورجاء وامیدم در  کلیه امور به حضرت تست تو هم در کلیه امو رم به بهترین عاقبت و حسن خاتمت حکم فرما،  ومرا ای پروردگار! از فتنه های گمراه کننده به لطف ورحمتت تجات بخش ،ای مهربان ترین و مهربانان عالم .

                                                                  منبع : صحیفه سجادیه

    موضوعات: بدون موضوع
    [سه شنبه 1390-09-29] [ 11:32:08 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      گفتگو با خدا ...

    گفتم خدای من ،  دقایقی بود درزندگانیم که هوس میکردم سرسنگینم راکه پراز دغدغه های دیروز بود و هراس فردا ، بر شانه های صبورت بگذارم ،ارام برایت بگویم  و بگریم ، دران لحظات شانه های تو کجا بود؟

    ادامه »

    موضوعات: بدون موضوع
    [دوشنبه 1390-09-28] [ 12:38:56 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      روز تاسوعا چگونه گذشت؟ ...




    روز تاسوعا روزیست که شمر بن ذى الجوشن با نامه ابن زیاد در باب قتل امام حسین علیه السلام وارد کربلا شد.
    ابن سعد بر حسب آن نامه ، مهیاى قتل آنحضرت شد. لاجرم وقت عصر بود که لشکر خود را بانگ زد که : یا خیل الله ارکبى و بالجنة ابشرى .



    جنود نامسعود او سوار شد ورو به سپاه سید الشهداء آوردند در حالیکه آن حضرت در پیش خیمه ، شمشیر خود را در بر گرفته بود و سر بزانو نهاده بود و بخواب رفته بود. جناب زینب چون هیاهوى لشکر را شنید، بنزد برادر دوید، عرض کرد: برادر مگر صداهاى لشکر را نمی شنوید که نزدیک شده اند. پس حضرت سر از زانو برداشت و خواهر را فرمود که ای خواهر اکنون رسولخدا را در خواب دیدم که بمن فرمود: تو بسوى من خواهى آمد.

    موضوعات: بدون موضوع
    [یکشنبه 1390-09-13] [ 11:08:56 ق.ظ ]



     لینک ثابت